...حسنی تک و تنها شد
حسنی تک و تنها شد...
مثل یک لبخند،
می رود از کوچه ی دلگیر ما
چیست یاران طریقت بعد ازاین تدبیر ما؟
ای دریغا جان ما...
ای دریغا پیر ما...
آخرین لبخند
1
چهره به چهره ی این روزگار تلخ
ااز دالان عبوس زندگی بگذر پیرمرد!
خسته
دلشکسته
ناشناس ....
هزار سال بعد در کوچه ای دلگیر
لبخندی تو را به جا می آورد...
2
آخرین لبخند
- نرم و مهربان –
دستان تو را میگیرد
با هم از کوچه ی ما عبور می کنید
امروز تو را به روی سن نمی خوانیم
برایت کف نمی زنیم
منتظر صدایت نمی شویم
امروز به تشییع روحت می اندیشیم
و به خاکسپاری ریشه هایت
درست وقتی که شادی،
به احترام تو بر میخیزد
-از سر واژه هامان -
درست وقتی که تو دور و دورتر می شوی
شانه به شانه ی لبخندی که،
هیچ شباهتی به مرگ ندارد...
(طنزی که هم اینک به دستمان رسید...!)
دیش
زنده یاد منوچهر احترامی
اي ديش تو بر بام و تو از ديش به تشويش
تشويش رها کن که مصوني تو ز تفتيش
پنهان چه کني ديش دو متري به سر بام؟
يکسوي بنه پوشش و از ديش مينديش
از تاريِ تصوير مباش اينهمـــــــه دلگير
از بابت برفک منمـــــــا اينهمه تشويش
مرغوب نبودهست مگـــــــر نوع ال.ام.بي
کاينسان به تو تصوير دهد محو و قاراشميش
شب تا به سحر بر سر بامي پي تنظيم
از بام فرود آي و خجالت بکش از خويش
دي بر سر هر بام يکي ديش عيان بود
امروز چو نيکـــــــــو نگري بيشتر از پيش
گر چشم خـــــــــرد باز کني موقع ديدن
بر بام کسان ديش ببيني ز يکي بيش
اينسوي عربست بوَد آنسوي سي.ان.ان
اين جانب ري مينگرد آن سوي تجريش
اين زير بليتش بود از کيش الي قشم
آن تحت تيولش بود از قشم الي کيش
شرقي طلبي دست بر اين فيش فشاري
غربي طلبي شست نهي بر سر آن فيش
تـــــــــــو ديش بهبر داري و همسايه ندارد
تو باغ دلت خرم و همسايه دلش ريش
برخيز و يکي کابل به همسايه عطا کن
اي نان تو در سفره! بده لقمه به درويش
فرياد از اين ديش که چون گاو زراعت
در مزرع افکار من و تـــــــــــو بزند خيش
اين ديش چو مار است که هرسو بکشد سر
يا عقرب جراره که هرجـــــــــا بزند نيش
لوف است اگر ديش شود ميش يقيناً
جز برّه ی ادبــــــــار نميزايد از اين ميش
بس نکته که در ديش نهان است، وليکن
چون قافيه تنگ است نگردم پي باقيش...!
فایل تصویری(۳gp )شعر خوانی استاد دریافت