عشق نتی + غلا م و زری
عشق نتی!
دلـــــم کانکته باهات تـــوی نت چشـــــــاتم
گرچه سرعتش کمه باز عاشــــــــق نیگاتم
می نویســـــم اون بالا آدرسشـــــو دوبــــاره
آدرس ســایت لبـت (۱) که آخرش کـــــام داره!
می آد جلوی چشام این کلمــــاتِ های لایت:
مشترک گرامــــــی دسترسی به این سایت...!
..................
(۱) : نسخه بدل برای بدلکاران ماخوذ به حیا: سایت عشقت! (اینجوری شاید از فیلترینگ بگذرد!)
(طنزی که هم اینک به دستمان رسید...!)
غلام و زری!
سعید سلیمان پور
همه داشتند کف می زدند.دیگر به جای نورهای رنگارنگ سیاهی مطلق بود.احساس کرد که آرواره های "زری" به هم نزدیک تر شدند.غرّش خفیفی که می شنید نشانه ی خوبی نبود. سرش را خواست از دهان "زری"در بیاورد که فشار آرواره ها بر گردنش بیشتر شد.احساس خفگی بهش دست داده بود.با چوب تعلیم ضربه ای به پهلوی"زری" زد.توی دلش گفت:الاغ!دارم خفه میشم! شروع کرده بود به دست و پا زدن. تشویق و جیغ خوشحالی مردم از این بازی جدید "غلام کاپرفیلد" به اوج رسیده بود. چند لحظه بعد غلام بی خیال تر از همه روی طناب مرتفع چادر سیرک نشسته بود و در حالیکه داشت قسطهای عقب افتاده اش را حساب می کرد، زل زده بود به آن پایین.جاییکه دست و پاهایش دیگر تکان نمی خوردند!