تاثیرات پارتی

حکایت

یکی را گرفتند در پارتی

رهایش نمودند با پارتی!

سه روز دگر باز شد بازداشت

عمویش رسید و وثیقه گذاشت

دوهفته دگر داد تشکیل «تور»

در آن تورِ علمی(!) اُناث و ذُکور!

همانروز شد جلب در خانه-باغ

به همراه سی-چل نفر هم‌اَیاغ!

پژوهندگانِ صفاجویِ «تور»

فتادند این دفعه ناگه به تور!

تمامی سبک‌جامه و خسته تن

شدند از برِ نارون توی «وَن»(!)

شد این بار قصه ز لونی دگر

نشد لابیِ آن پسر  کارگر

نبود از «قضا»یش گریز و گزیر

به ناگاه شد سوژه‌ای دلپذیر

دو صدبرگ پر کرد با چشم تر

از او دیده‌بان حقوق بشر!

یکی داد او را «مبارز» لقب

یکی خواند او را:«عدالت طلب»

دو‌خط نامه کردند از او علَم

بخواندند او را :«چریکِ قلم»(!)

یکی بهر او شعر خواند از فراق

یکی تیتر زد:«مرگ بر اختناق!»

زندندش دو «کمپین»  در «فیس بوک»

مضامین بسیار کردند کوک

یکی توی‌ چت‌های آی.آر.سی!

یکی توی بی‌بی‌سیِ فارسی!

ورا «قهرمان» خواند «شیمون پرز»

«اوباما»ش :«دانشجوی معترض!»

چنینش فلک بانیِ ‌خیر شد

بسی «لایک» خورد و بسی «شِیر» شد!

ای انسان درون تو کلّی هنر

ولیکن از آنها خودت بی‌خبر

فلک در تو گیرم نهانش کند

کسی بایدت تا عیانش کند

مکن اینقدَر منفعل، قوّه را

رها ساز  نیروی بالقوّه را!

بشر چیست؟گنجینۀ رازها

پی کشف آن، قهرمان‌سازها!

میز باوفا!

یکی از بزرگان به شکلی تمیز

شنیدم که چسبید عمری به میز!

چو گیسویِ مه‌طلعتانِ «طراز»

مدیریت و عمر او شد دراز

به هنگام نزعش ز خویشان کسی

برآن میز زد زور بیجا بسی

نشد کَنده میز از برِ  محتضر

مگر شد از آن محتضر را خبر

بزد شیشۀ قرص را  بر سرش

که میزش نگردد جدا از برش

همه در عجب چون پس از مرگ نیز

نداد از کف خویش دامان میز

نگو میز بر کس ندارد وفا

تو بنگر وفاداری میز را

شده میّت و میز با هم کفن

در این کار حیران شده  گورکن

جدا کردنش چون نه مقدور شد

به همراه آن میز در گور شد!