قلندارنه!


 

مـا باده می زنیم و شمــا دست می زنی؟
ای شیخ! گوشه ها به من مست می زنی

مخمور و بی طهارت و لاقید و بی نماز...
هر طعنه ای که باشد از این دست،می زنی

ما را مزن که خود به خفا می زنی و گاه
یک بست نیز صورت اگر بست، می زنی

تـــا گشتِ محتسب  برسد، از پی لگد-
حد نیز بهــر مست به پیوست می زنی

زیر قبای من به خدا جام باده نیست
بهر خدا ببین به کجا دست می زنی!

افراط باده نوشی مــــــا را به دل مگیر
توی سبــو هنوز کمی هست،می زنی؟!

شعر بی ربط

ربطی به ادیسون ندارد

که خرمن های ما را برق می گیرد

ربطی به نیوتن ندارد

که سیب های ما از چشم بازار می افتند

ربطی به گالیله ندارد

که دلالها می بَرند و زمین دور سرمان می چرخد

ربطی به پِترُس ندارد

که فداکارانه از پشت میزت،

 انگشت در سوراخ  سدهای افتتاح نشده می کنی!

ربطی به من ندارد

که در آستانه ی  انتخابات ،

مشکلات کشاورزان را شعر کرده ای!


چی چست  با شعر   بیداری 

... و بوالفضول2  با شعر ماشالّاه بروزند و منتظر کلیک رنجه ی شما!!